این روز ها ...
این روز ها که تـو نیستی ،
من به عکسهایت می نگرم . . .
این همان تنفس ِ مصنـوعی است !!!
این روز ها که تـو نیستی ،
من به عکسهایت می نگرم . . .
این همان تنفس ِ مصنـوعی است !!!
کاش..
اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه “حالت چطوره” ؟
و تو جواب میدی خوبم…
کسی باشه محکم بغلت کنه و آروم توی گوشت بگه میدونم خوب نیستی…!
برای دوباره آمدنش دعا نکن ...
شاید وقتی آمد ..!!
همانی نباشد که رفته بود ..!!!
چه خوب گفت مرحوم حسین پناهی :
سادگیت را نشانه می گیرند برای درهم شکستن غرورت ...!
پس از تو
چشمانم را خواهم بست...
بروي هر چه احساس و عشق است !!!
ديدني ها را با تـو ديده بـودم ...
چه زیبا گفت فروغ :
تنها صداست که میماند....!
و امان از صدای
" تو "
که ابدی شد
در گوش من !!
تقدیم به....
گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست
بچه که بودم نقاشی میکشیدم !
بزرگتر شدم از هیجان جیغ میکشیدم !
فهمیدم چه خبره دور و برم ، درد کشیدم !
حالا دیگه نه درد میکشم نه جیغ نه نقاشی !
سیگار میکشم . . .
ﻫــــــــــــــــﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ …
ﻣـــــــــــــــــﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ …
ﺧـــﻮﺩﺕ ﺧـــــﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻣــــــــــــــﻦ ....
هــر پنجــره ای زيبــاســت،
اگــــــر تـــــــو،
ميــان قــاب آن طلــوع کنــی ...
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا
چه می دانی تو از امروز، چه می دانم من از فردا...
همین یک لحظه را دریاب که فردا قصه اش فرداست...
درود بر همه اونایی که
همیشه تو جمع میگن و می خندن
ولی دو دقیقه که باهاشون تنهایی حرف بزنی
میفهمی یه دنیا غصه دارند.
آنچه آدمـــــها را در کنــــار هم نگــــه میدارد
شبــــــاهت هایشان نیست
درک و شعورشــــان نسبت به تـــــفاوت هایشان است .!
از دور تو را دوست دارم،
بی هیچ، عطری
آغـوشی
لمسي
و یا حتی بوسهای.
تنها
... دوستت دارم،
از دور ..!
حواست به عشقت باشه يه وقتايي دلش ميگيره دلش توجه و محبت ميخاد
برو در گوشش زمزمه كن
عاشقتم عاشقتم عاشقتم . . .
ای کسانی که ایمان آورده اید؛ عاشق شوید؟!
نه عاشق این جهان، و نه عاشق آن جهان،
بلکه عاشق آفریننده ی هر دو جهان
سیگار بود و دود...
خماری واسه لبخند...
تنهایی بود...
... از این اتاق به اتاق بقلی...
از این ایوان به ایوان پشتی...
دراز کش از این رو به اون رو...
سیگار و سیگار...
دود...
گونه های خیس...
وباز هم سیگار...
شاید این آخــــــ ـــرین سیــ ــگار باشد...
حـــرفـــــ هــاي نــاگفتــه ام را
مـي شــود در سکــوتــي جــاي داد
و مـــن مــانده ام کــه چگـــونـــه
اينهمـــه سکـوتـــــ را در دلـي خستـــه بگنجــانــم...!
تـــو بگـــو ايــن دل تـــابـــــ مــي آورد
اينهمـــه تنهـــــايـــي و ... ؟!
کــاش ميشــد گفتــــــــ امـــا نمـي شـــود...!
چه سخت است ،
تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی
و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ،
تا رهگذری ،
بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند . . .!