يه جايــي هم هست
يه جايــي هم هست
بعــد از کلي دويــدن يهــو وايميستي ...
سرتــو ميندازي پاييــن
و آروم ميگي " ديگه زورم نميــرسه "....
يه جايــي هم هست
بعــد از کلي دويــدن يهــو وايميستي ...
سرتــو ميندازي پاييــن
و آروم ميگي " ديگه زورم نميــرسه "....
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ...
ﭘﺮ ﺭﻧﮓ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻣﺖ ...
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﺸﯽ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﭘﺎﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ...
ﺩﯾﻮﻭﻧﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ :
ﻋﮑﺴﺸﻮ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﻫﯽ ﻧﯿﮕﺎﻩ ﮐﻨﯽ ، ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺎﺭ
ﻫﺰﺍﺭﻡ . . .
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﻧﺪﯾﺪﯾﺶ . . !
ﺑﻮﺳﺶ ﮐﻨﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﻣﺚ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﺎ !!
ﺑﮕﯽ ﺧﻮ ﺁﺧﻪ ﺩﻟﻢ ﻫﻤﺶ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﺕ . . .
ﺑﻐﺾ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺯﺭﺗﯽ ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺑﺮﯾﺰﻩ...
اشك ها قطـره نيستنـد !
بلكه كلمـاتى هستنـد كه مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اينكه :
پيـدا نـميكنند كسى را
كه معنــى اين كلمـات را بــفهمـد
تنـهایی . . .
صــدای آکـاردئـونی ست . . .
کـه هـیـچ وقـت نمی فـهممــ
از کــجای خیـابـان می آید . . .
اگربدانى که هرگز به او نخواهى رسید,
بدترین دلتنگى آن است که کنار او باشى..
اون نگاهی که گوشه اش یه قطره اشک برق میزنه
به اندازه ی تموم حرفای دنیا سنگینه . . .
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست...
راه میــــــــروَم
و شَـــــــهر زیــــر پاهایَـــــم تَــمام میـــــشَــود!
تـــــــو…
هــــیــچ کُـــجا نیـــــستــی…
اونی که مدعی بود عاشقتــــــــه
.
.
....
.
.
.
.
هیچ غلطی نکـــــرد ...
دیگه چه برسه به اونی که میگه فقط یه دوستیه ساده
ﯾﻌﻨﯽ میرسد ﺭﻭﺯﯼ
ﮐﻪ ﺭﻭی ﻫﻤﯿﻦ ﺻﻔﺤﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :
ﺁﻣﺪ ....
ﮐﻪ ﺑﻤاﻧﺪ ...
حضور آرامت در کنارم نیست ، ولی یاد مهربانت مهمان همیشگی قلبم هست!
بار دوم با گريه ..
بار سوم با ريختن غرورت نگهش ميداری ........
...
ولی بار چهارم ...
ديگه نه ميشه , نه بايد کاري بکنی ..
چون حتی اگه بمونه باز موقتيه ..
يعني کسی که دلش با تو نباشه و بخواد بره ،
ميره !
بفهم !
پس فقط برو کنار و بهش بگو :
خداحافظ ......
ایســــــتــــاده اَم …
بگـــذار ســـرنوشـــت راهــَـش را بــِـرود … !
مــَ♥ـن ،
همیــن جا ،
کنارِ قــُـول هـایت ،
دُرُســــت روبــرویِ دوسـ♥ــت داشتــَـنت وَ در عُمــــق نبـــودنت ،
مُحـــــکم ایــستادِه ام !!
ﮐـﺴـﯽ ﭼـﻪ ﻣـﯽ ﺩﺍﻧــﺪ
ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﻮﺩ ...
ﻫــﻮﺍ ﺧـــﻮﺏ ﺷـــﻮﺩ ...
ﻋــﺸــﻖ ﺧــﻮﺏ ﺷــﻮﺩ ...
ﻭ ﺗـــــﻮ ...
ﺧــــﻮﺏ ﻣــﻦ ﺷـــﻮﯼ ...
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم
بلد نیستم حرف دلم را نگویم
حتی بلد نیستم نگویم می خواهمت، وقتی می خواهمت
بلد نیستم نخندم وقتی باتوام
حتی اخم کنم وقتی ناراحتم
من هیچ کار مهمی را بلد نیستم
جز دوست داشتن تو..
یک غریبه
می شود همان اتفاق ناخوانده زندگیت ......
...
که سالها به آرزویش نشسته بودی ....
اما او فاتحه کل زندگیت را یک جا می خواند !!!
دلم تنگ شده ...
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزاندمشان …
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست ......
...
دیگر چیزی در آن نمی نویسم ..
حتی برای آدم های حسودی که
دور و برم می چرخیدند و خیلی دیر شناختمشان …!
برای بی خیالی و آرامشی که
مدت هاست که دیگر ندارمش ..
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم …
و برای خودم که حالا دیگر خیلی عوض شده ام !!!
کاش میشد خدا رو بکشی کنار و
تــو گوشش بگی:
"میشه بعضیا رو برگردونی"
میشه خدا؟؟
ما بخار شيشه ايم..نازمون کنی اشکمون در مياد..چه برسه بخوای فراموشمون کنی...
از مزخرف ترین نصیحت های اطرافیان:
.
.
.
.
بهش فکر نکن
پایِ " معرفت که میاد وسط " دستِ " خیـــــلیـــــــــا کوتاه میشه . . .
پشیمونــی برای کارایــی که کـــردی ؛
به مــرور از بیـــن میــره !
ولی ....
پشیمونی بابت کارایــی که نکــــردی ،
تا آخر عمـر عذابت میـده ... !!!
تو چه میفهمی؟
حال روز کسی راکه دیگر
هیچ نگاهی دلش را نمیلرزاند.
هر کسی برای خودش خیابانی دارد...
کوچه ای
کافی شاپی
و شاید عطری ...
که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند..