خسته ام......................

 خسته ام......................
خسته ام از رفتن خسته ام از ماندن
طاقت ماندنم نیست وتوان رفتن......
.
.
... ای کاش زود پایانی بود، فقط پایانی بود و پایانی بر این سفر ناخواسته آغاز کردیمش ای کاش میتوانستم ولی افسوس که یارای پایانی خود خواسته ام نیست

خسته ام خسته ام

[ یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 8:36 ] [ meysam ]
[ ]

چه غريب

 

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:33 ] [ meysam ]
[ ]

گلهاي آفتابگردان

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:32 ] [ meysam ]
[ ]

...

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:31 ] [ meysam ]
[ ]

ماهی

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 20:50 ] [ meysam ]
[ ]

نرو

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 20:43 ] [ meysam ]
[ ]

خدایا!

خدایا!
این روزها کمی مرا تلاوت کن
شاید ختم شد

جزء هزارم دلتنگی ام.........

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 20:36 ] [ meysam ]
[ ]

محبت...

محبت درندگان را رام میکند ......

اما ادم ها را؟؟!!!!! ...........

[ شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 20:29 ] [ meysam ]
[ ]

چه حس قشنگیه ...

 

  چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
اروم میشه
... اروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه

این حس مثل قطره های باران پاکه..

 

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:46 ] [ meysam ]
[ ]

خدا...

 

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:38 ] [ meysam ]
[ ]

هنری به نام خوش سلیقه بودن...
واقعا کارش زیباست
ساده و عاشقانه

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:37 ] [ meysam ]
[ ]

فقط خــــــــــــــــدا

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:36 ] [ meysam ]
[ ]

مــــادر

تمام زندگیم درد مــیکند
دلــــم نوازش های مــــادرانه میخواهد


[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:34 ] [ meysam ]
[ ]

اشك

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:32 ] [ meysam ]
[ ]

تا قله

 آه،تا قله هيچ راهي نيست.

گفته بودند، بعد از اين قله،

پشت اين كوه زندگي جاري ست

... قله شد فتح

اي دريغ، آري

باز هم بود قله هاي دگر

باز شيب و فراز تكراري..............

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:29 ] [ meysam ]
[ ]

معذرت

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:27 ] [ meysam ]
[ ]

پرنده

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:26 ] [ meysam ]
[ ]

خـــوابهـايـم...

خـــوابهـايـم
گاهـی
زيباتر از زندگی ام مـی شـونــد
کـاش گـــــاهــي
بــــــرای هميشه خـــواب مــی مــانــدم ..

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:6 ] [ meysam ]
[ ]

مثل کبریت ...

مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را،مثل یک معجزه باور دارم.
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد...هرچه باداباد!

[ جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:4 ] [ meysam ]
[ ]

خنده بر هر در بی درمان دواست

 

خنده بر هر در بی درمان دواست

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 14:59 ] [ meysam ]
[ ]

سنگی زیبا

سنگ Chrysocolla، زیبا ترین سنگی که تا حالا دیدم !!

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:28 ] [ meysam ]
[ ]

بعضی آدمهــــــا...

بعضی آدمهــــــا یهـو میــان . . . !
یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن . . . !
یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت . . . !
یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات . . . !
یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت . . . !
… بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن . . . !
یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات . . . !
یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . . . !
یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت . . . !
راستی چرا اینجوریه ؟؟؟؟ من یکی که مات موندم


[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:20 ] [ meysam ]
[ ]

مادر

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:18 ] [ meysam ]
[ ]

من خواب دیده ام....

من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
... کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست


[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:16 ] [ meysam ]
[ ]

چه تلخ است که...

چه تلخ است که...
دیروزش را با من و رنجهایم گذراند....
و امروز هم با دردها و رنجهای خودش میسازد ...
مادر میگویم...

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 13:10 ] [ meysam ]
[ ]

تفاهم...

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:38 ] [ meysam ]
[ ]

خدایا دیگه خسته شدم...

خدایا دیگه خسته شدم
من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی

فقط میشه به تو اعتماد کرد فقط تویی که عشق زلالی....


[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:50 ] [ meysam ]
[ ]

دوست واقعی

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند .

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:4 ] [ meysam ]
[ ]

رفتی اما ....

رفتی اما ....
عاشق تو ......
تو رو از یادش نبرده

 

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:25 ] [ meysam ]
[ ]

,,,

 دختر :من امروز عمل قلب دارم
پسر :می دونم
دختر :دوستت دارم
پسر :من عاشقتم عزیزم !
********
دختر به هوش میاد…
دختر : اون کجاست پدر:
- تو نمی دونی چه کسی قلبش را به تو هدیه کرده؟
دختر : اون…(شروع کرد به گریه) و…!!

پدر :
شوخی کردم بابا تن لش رفته دستشویی الان بر می گرده :)

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:10 ] [ meysam ]
[ ]

بزرگترین افسوس

 بزرگترین افسوس آدم واسه کارای اشتباهی که کرده نیست، 

واسه کارهای درستیه که واسه آدمای اشتباه کرده

[ جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 22:30 ] [ meysam ]
[ ]

نامه چارلی چاپلین به دخترش جرالدین

 

دخترم جرالدین،

از تو دورم ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. تو کجایی؟

در پاریس روی صحنه تاتر با شکوه (شانزلیزه). این را میدانم چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ

 

قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیرخان تاتار

 

شده است.

 

دخترم جرالدین، در نقش ستاره باش و بدرخش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که

برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم و امروز نوبت توست که

صدای کف زدنهای تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد. به آسمان ها برو ولی گاهی هم به زمین بیا و زندگی مردم

عادی را تماشا کن.

 

 

زندگی آنان که پاهایشان از بینوایی میلرزد و هنرنمایی میکنند.من خود یکی از ایشان بوده ام.دخترم تو درست مرا نمی شناسی!

در آن شبهای بس دور با تو قصه های بسیار گفتم اما غصه های خود نگفتم که آن هم داستانی بس شنیدنی دارد.

 

داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد داستان من است. من طعم

 

گرسنگی را چشیده ام من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بدتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از

غرور در دلش موج میزند و سکه آن رهگذر غرورش را خرد میکند. با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنی

که بمیرند حرفی نباید زد.دخترم دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است.

نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تاتر بیرون می آیی آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده

تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را جویا شو و اگر باردار بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت

مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس گفته ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا

بپردازد ولی برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب آن رابفرستی. دخترم گاه و بیگاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد

و مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یکبار بگو : من هم یکی از آن ها هستم.تو 

واقعا یکی از آنان هستی نه بیشتر. هنر قبل از آنکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند.

وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی همان لحظه تاتر را ترک کن و با تاکسی خود را

به حومه پاریس برسان من آن جا را خوب می شناسم. آن جا بازیگران همانند خویش را خواهی یافت که از قرنها پیش

زیباتر از تو چالاکتر از تو و مغرور تر از تو هنر نمایی می کنند اما در آن جا از نور خیره کننده تاتر(شانزه لیزه)خبری

نیست.


دخترم جرالدین، چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی ولی هر وقت

خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست. این برای یک مرد فقیر و گمنام است که

امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست این نیازمند گمنام را اگر بخواهی در همه جا خواهی یافت. اگر از

پول و سکه برایت حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول این فرزند بیجان شیطان خوب آگاهم.

 

 

من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بندبازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده

اماما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم برروی زمین استوار و گسترده بیشتر از بندبازان بر روی زمین استوار

سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گرانبها ترین الماس دنیا تو را فریب دهد و آن شب است که این الماس آن ریسمان

نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را

بفریبد و آن روزی است که بند بازی ناشی خواهی بود و همیشه بندبازان ناشی سقوط می کنند.

از این رو دل به زر و زیور مبند که بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد.

اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی با او یکدل باش و براستی او را دوست بدار. به مادرت گفته ام که در این

خصوص برای تو نامه ای بنویسد او بهتر از من معنی عشق را می داند. او برای تعریف عشق که معنی آن یکدلی

است شایسته تر از من است.دخترم برهنگی بیماری عصر ماست.

به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. حرف بسیار برای تو دارم ولی به وقت

دیگر می گذارم و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم :

"انسان باش. پاکدل و یکدل زیرا گرسنه بودن صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه

 

بودن است""پدرت، چارلی چاپلین"

 

[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:30 ] [ meysam ]
[ ]

دريافت کد :: صداياب